غریبه ی آشنا
غریبه آشنا... دوسـتت دارم بیا...
|
من بودم و نگاه تو با چشمهاي خيس
تصوير مثل ماه تو با چشمهاي خيس
دستانمان گره شده در هم،سكوت محض
تنها صداي آه تو با چشمهاي خيس...
هي پاك مي كنم من و هي تار مي شود
تصوير گاه گاه تو با چشمهاي خيس
مي بوسمت كه غرق شوم در عسل،نه،آه
شور است روي ماه تو با چشمهاي خيس
اي عشق لعنتي دل من حقش اين نبود
تاوان اشتباه تو با چشمهاي خيس؟
تو مي روي و تا ابد اينجا نشسته ام
زل ميزنم به راه تو با چشمهاي خيس...
نظرات شما عزیزان: