غریبه ی آشنا
غریبه آشنا... دوسـتت دارم بیا...

از یک جایی به بعد
دلت میخواهد همه چیز را واگذار کنی
نامه استعفایت را روی میز دنیا بگذاری …
کیفت را برداری و به دورترین جایی که
می شناسی بروی
چای بنوشی
سیگارت را دود کنی
و به هیچ چیز فکر نکنی …
از یک جایی به بعد
دلت میخواهد خودت باشی
تنها خودت
و حافظه ای که هیچ کس را
به خاطر نمی آورد …!

چهار شنبه 22 فروردين 1397 | 22:33 | غریبه ی آشنا |