غریبه ی آشنا
غریبه آشنا... دوسـتت دارم بیا...
|
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب
زان شبی که وعده کردی روز بعد
روز و شب را میشمارم روز و شب
| مولانا |
دیوانه نمی گوید دوستت دارم
دیوانه می رود تمام دوست داشتن را
به هر جان کندنی
جمع می کند از هر دری
می زند زیر بغل
می ریزد پای کسی که...
قرار نیست بفهمد دوستش دارد!
آسمان را مرخص میکنم,
دیگر به هوا هم نیازی ندارم ,
تو خودت را مثل آسمان , مثل هوا , مثل نور
پهن کرده ای روی همه لحظه هایم ,
بعد از تو هیچ دلی دلم را نمی لرزاند ..
دلت قرص