غریبه ی آشنا
غریبه آشنا... دوسـتت دارم بیا...

از پاسخ من آشفتند

وز هر چه درآمد گفتند

اما به هنوز هم

از تو ها می افتند  

00.jpg          

پنج شنبه 25 تير 1394 | 4:9 | غریبه ی آشنا |

هر کجا بال بگیرم به تو بر میگردم.
هر کجا آب ببینم
هر کجا دانه ببینم
هر کجا کوچ کنم
آشیانم سر این دیوار است
من به دیوار تو عادت دارم
من به این سایه دیوار ارادت دارم
تو به من سنگ زنی یا نزنی من هستم

تو مرا آب نده
تو مرا دانه نده
به خدا هیچ نخواهم
تو فقط سنگ نزن
میرنجم

1429435342423252.jpg

پنج شنبه 25 تير 1394 | 4:1 | غریبه ی آشنا |

شبي كه يارم آمد دلم به آسمان پرواز كرد
راز اين شب ها را مهتاب برايم روشن كرد
قلب عاشقش سفره اي از نور بود
سوار بر نگاه دور يك دوست بود
هر لحظه در نگاه او آهي تازه مي كشيد
هر لحظه در دوري او قلبش دوچندان مي تپيد
تا به حالا خود را اسير عشق نديده بود
گويي كه شيرين او در نگاهش يك پديده بود
اينجا در دنيايي ديگر مرام نامه اي در دل داشت!
حكايت از دردي كه هميشه بر سرش مي پنداشت
دلش آرام مي گرفت وقتي در خانه اش قدم مي زد
در هر گزاره شاد مي شد وقتي در كويش پرسه مي زد    

1436032017115491_large.gif         

پنج شنبه 25 تير 1394 | 3:40 | غریبه ی آشنا |

آمدم با بیدارش کنم نشد
از کنم رویم نشد

در گفتم من پیشه یِ توام
خــواستم  کنم........... نشد !!             

b624edf533de363db5abaca125ff2521-425

پنج شنبه 25 تير 1394 | 3:40 | غریبه ی آشنا |

امشب افتــاده به جانـــم تب یادت ، چه کنم؟
من نــدارم به غم هجر تـــو عادت ، چه کنم؟

روزگــاریست که دیــــوانه و بیمــــار توأم
مانــده ام گر تــو نیایی به عیادت ، چه کنم؟

گشته کابوس شبم ، دست تـو در دست رقیب
آتشــم می زنـــد این حس حسادت ، چه کنم؟

هر دری بـــود زدم تا تــو بمانی ، که نشـد
گر مرا نیست به وصل تو سعادت ، چه کنم؟

عمر و جانم به فدایت همه ، ای دوست بگو
با چنین وسوسه ی عرض ارادت ، چه کنم؟

تا به دل مهر تو برجاست ، تو را می طلبم
دوست دارم که شوم وفق مرادت ، چه کنم؟          

Beauty_wWw_IranpixFa_IR_7.jpg  

پنج شنبه 25 تير 1394 | 3:33 | غریبه ی آشنا |

هرکس را داده ای
هرکس را داده ای
ای آخر من کجاست
از حسرت من کجاست
گه آمد که ای حال
می خواهی در این بنال
کار نیست آن کار است
خوبان من است             

1436983013189290.jpeg

پنج شنبه 25 تير 1394 | 3:28 | غریبه ی آشنا |

ᓅـــے براے گـᓅـتטּ نمـــے مانـב...
وᓆـتـے בلـــے بـــے هیچ ے ωـتـہ باشـב...
و خرבـہ هاے בل ...
چناטּ راـہ ᓅــω را بنـב بیاورב...
ڪـہ هر نـᓅــωـت با باشـב...
و مـבام ٫چشمانت پر و خالــــے از ٫اشڪــــے شوב...
ڪـہ آטּ هم با ٫בرב اـωـت...
٫حرᓅــــے براے گـᓅـتטּ نمـــے مانـב...
وᓆـتـــے ٫ בرבے راـہ گلویت را بنـב بیاورב...             

7842210-b.jpg

پنج شنبه 25 تير 1394 | 3:17 | غریبه ی آشنا |

وقتی که من عاشق شدم دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

من بودمو چشمان تو نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمیدانم از این دیوانگی و ..... عاقلی ....    

370815_T5qO5oMD.jpg

پنج شنبه 25 تير 1394 | 3:14 | غریبه ی آشنا |

وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند؟

از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند؟

از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی؟

تکرار من در من مگر از من چه می ماند؟

غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی

غیر از غباری در لباس تن چه می ماند؟

از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟

از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟

54707009494308791832.jpg

پنج شنبه 25 تير 1394 | 3:6 | غریبه ی آشنا |

نازکن، عیبی ندارد، نازنین تر می شوی
با غم این روزهای من عجین تر می شوی

آتشی هستی که وقتی گر بگیری در دلی
از دل آتشفشان هم آتشین تر می شوی

خنده وقتی روی لب های تو جا خوش می کند
باز هم از آنچه هستی دلنشین تر می شوی

شیک می پوشی و زیبایی فراوان می شود
بین اول های دنیا اولین تر می شوی

گرچه من با نازِ چشمانِ تو ویران می شوم
ناز کن، عیبی ندارد ، نازنین تر می شوی.

1436759316561405_large.jpg

پنج شنبه 25 تير 1394 | 3:1 | غریبه ی آشنا |

از صورتت كشيده ام
همانطور كه
دلم باشی
حالا چشمهايت مرا می بيند
و هميشگيت
لحظه های را می پوشاند

فقـط مانده ام
هوس را چه كنم ؟‬

pnuha ch (1).jpg

پنج شنبه 25 تير 1394 | 2:56 | غریبه ی آشنا |

  نفسم گرفت ازاین شهر در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن
توکه ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
شب غارت تتاران همه سو فکنده  سایه
تو به آذرخشی این سایه ی  دیوسار بشکن
ز برون کسی نیاید چو به  یاری تو،اینجا
تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن
بسرای تا که هستی که سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن

saeid_naj_09174252.jpg

پنج شنبه 25 تير 1394 | 2:40 | غریبه ی آشنا |

اندکی  غم داشت  چشمان تو، حالا  بیش‌تر
 زندگی با  عشق این طور است: پر تشویش‌تر


 خویشتن‌داری و این خوب است اما  فکر کن
 روزگاری می‌رسد من با تو قوم و  خویش‌تر..!


گاه با امواج  گیسو، گاه با یک  طرّه مو
گاه نیش  کوچکی کافی‌ست، گاهی  نیش‌تر


یک  نظر گفتند در اسلام تنها  جایز است
حیف! با  حسرت دلت را می‌شد از این  ریش‌تر...


 احتیاجی نیست با من  آبروداری کنی
من تو را  آشفته‌تر هم دیده‌بودم  پیش‌تر


هر چه می‌خواهد  دل تنگت بگو با آن که من
 مطمئنم تو از این‌ها عاقبت‌ اندیش‌تر

bee0da21d8828e5f163a07bb03b9811c-425

پنج شنبه 25 تير 1394 | 2:35 | غریبه ی آشنا |

خوابَم نِمے بَرَد ..بِه هَمه چیز فِکر کَرده اَم

بیشتَر بِه [ تُو ]

وَ می دانَم کِه خوابے

وَ قَبل اَز بَسته شُدَن چَشم هآیَت

بِه هَمه چیز فِکر کَرده ای

⋄ جُز مَن.. 

4050326198_10aaac0078_z.jpg

پنج شنبه 25 تير 1394 | 2:16 | غریبه ی آشنا |

1430431278.jpg
˙·٠•♥•٠·˙
نگذار دروغ بگویم خوبم!
 
آنوقت خیالت راحت میشود و
 
من تنهـاتر
 
کمی هم نگران من باش عزیز...!
 
نگرانی تـو، حــال مرا خوب میکند...{-35-}
˙·٠•♥•٠·˙
Exis-%D8%B9%DA%A9%D8%B3%20%D9%87%D8%A7%D
دو شنبه 28 ارديبهشت 1394 | 23:53 | غریبه ی آشنا |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد